برای آنها که فیلم کوتاه می سازند!

1- فیلم کوتاه را برداشتهایی متفاوت از آن است. عده ای آنرا قسمتی از یک فیلم بلند می دانند (کوتاه شده ی یک فیلم بلند!!!)، عده ای دیگر واژه ی دست گرمی بر آن نهاده و فیلم کوتاه را  پلی می دانند برای رسیدن به سینمای بلند (فیلم بلند) و همینطور الی آخر....
شاید یکی از عواملی که سبب شده این چنین به مقوله فیلم کوتاه نگریسته شود، عدم نمایش عمومی آن و دیده نشدن توسط مخاطبان بسیار است. (مثلا در سالنهای سینما!) در کنار این عامل می توان از عدم تامین سرمایه مناسب نیز نامی به میان آورد.
اما به راستی فیلم کوتاه را باید جزء کوچک سینما به حساب آورد؟ آیا فیلم کوتاه نمی تواند یک سینمای کامل باشد؟ به زعم بنده هیچ تفاوتی میان فیلم بلند و فیلم کوتاه نیست، مگر در طول زمان آن!
فیلم کوتاه بیش از هر چیز، یک اندیشه است؛ این را می توان از نگاه دقیق به تاریخ سینما فهمید. ((برت هانسترا)) ی هلندی که  به او لقب شاعر سینمای مستند داده اند، با فیلم کوتاه (شیشه)) خود را به جهان معرفی نمود. یا مثلا فیلم گوئرنیکا اثر متفاوت آلن رنه را چگونه می توان به صرف کوتاه بودنش، نادیده گرفت؟ اگر هم بخواهم به نمونه های ایرانی اشاره داشته باشم، جام حسنلو ساخته محمدرضا اصلانی را باید نام ببرم که به اعتقاد بنده اساس تعیین تاریخ سینمای ایران می باشد. به طوری که شخصا معتقدم تاریخ سینمای ایران را باید به دوره ی پیش از جام حسنلو و بعد از جام حسنلو تقسیم نماییم. آیا با این درجه اهمیت باز هم می توان فیلم کوتاه را جزیی از فیلم بلند و.... نامید؟
2- در سالهای اخیر فیلم کوتاه توانسته تا دورترین نقاط کشورمان نفوذ کرده و علاقه مندانی فراوان بیابد.  هرمزگان نیز با بیش از 30 سال سابقه در این زمینه یکی از استانهایی به حساب می آید که فیلم کوتاه در آن برای سازندگانش یک نیاز به شمار می رود؛ نیازی چون زیستن!
بندرعباس که قطب اصلی این جریان است با بیش از 10 فیلم ساز مورد قبول، سکان دار آن محسوب می شود. فیلمسازانی که دیگر از ساده ساختن گذشته و توقعاتی سخت تر یافته اند. شاید یکی از مهمترین دلایل این تغییر، دیدن آثار مهم سینمای دنیا و مرور تاریخ سینما باشد. هر چند جاهایی را به بیراهه رفته اند، (که در این جا مجالی برای آن نیست!) اما در یک نگاه کلی می توان آنها را همپای فیلمسازان دیگر استانها ( و تهرانی ها) دانست. این را می شود از  طریق مقایسه بین فیلمهای آنها و فیلمهای راه یافته به بخش مسابقه جشنواره فیلم کوتاه تهران و یا سینما حقیقت دریافت؛ فیلمهایی که حتی برخی از آنها را می توان بسیار عقب تر از فیلمهای هرمزگانی ها  دانست، دیگر چه برسد به همپا بودن. اما مسائلی دست به دست هم می دهند که همه ساله حق بسیاری از هرمزگانی ها نادیده گرفته می شود.
به عقیده من مهمترین موضوع در این زمینه، عدم شناخت درست داوران نسبت به مقوله فیلم است؛ مهمی که همیشه موجب رنجش فیلمسازان بوده و گاهی آنها را به گوشه نشینی کشانده است!
داورانی در این میدان ها به قضاوت می نشینند که حتی تاریخ سینما و انواع شیوه های فیلمسازی را نیز برای یک بار هم که شده مرور نکرده اند. برخی از این آقایان گاها به شهر خودمان هم آمده و بر مسند انتخاب آثار برتر نشسته اند؛ کسانی که حتی از جهت فهم سینما بسیار پایین تر از بعضی فیلمسازانی بوده اند که خود نیز در جشنواره ی مذکور حضور داشته اند.
به عنوان نمونه یکی از این داوران که از پایه های اصلی سینمای جوان ایران بوده و به نوعی می توان او را از قدیمی های سینمای جوان به حساب آورد، دو سال پیش میهمان اردی بهشت بودند. ایشان حتی در زمینه ی سینمای کوتاه (فیلمهای مینی مالیستی) کتابی به چاپ رسانده اند. برای بررسی دقیقتر این داور و دانستن میزان آگاهی او در زمینه سینما و فیلم کوتاه، اشاره اندکی خواهم داشت به بخشی از کتاب ایشان!
نویسنده در این کتاب به بررسی فیلمهای مینی مالیستی پرداخته و نگاهی هم به تاریخ این نوع سینما داشته اند. ایشان از شانتال آکرمن به عنوان آغازگر این سینما نام  برده و تا جایی پیش می رود که در صحفه ی 149 کتاب مذکور آکرمن را این چنین می یابد :
(( ...... در سالهای پس از آکرمن، فیلمسازانی چون روبر برسون، یاسو جیرو ازو و کنجی میزو گوچی متاثر از این سبک بودند....))
در اینکه شانتال آکرمن فیلمساز قابلی است، هیچ شکی نیست؛ و حتی از فیلمسازان مورد علاقه بنده نیز به شمار می آید.( شاید به خاطر یانچو این علاقه دوچندان هم شود!) اما مسئله مهم در اینجا عدم شناخت کافی نویسنده نسبت به تاریخ سینما و همچنین عدم فهم سبکهای فیلمسازی می باشد. به زبان ساده بگویم که یاسو جیرو ازو در سال 1963 پس از خلق 54 فیلم ( یعنی از سال 1927 تا سال 1962؛ که آثار پیشرویی همچون آخر بهار را نیز در بر می گیرد) بدرود حیات می گوید. این در حالی است که شانتال آکرمن در سالهای پایانی دهه ی 60 میلادی به فیلمسازی روی می آورد (به گمانم 1968 تاریخ دقیق باشد) و این بدان معنی ست که در زمان آغاز فعالیت سینمایی شانتال آکرمن، یاسو جیرو ازو دستش از این دنیا کوتاه بوده است! پس صحبت از دنباله روی ازو از آکرمن کاملا منتفی ست. همچنین کنجی میزو گوچی نیز در  سالهایی پیش از یاسو جیرو ازو، (سال  1956) چشم از دنیا فرو می بندد. ( جالب است یادآور شوم که  میزوگوچی قدمتی برابر با آیزنشتاین دارد!)  
اما روبرسون که از 1934 فیلمسازی را  آغاز می کند، در سال 1950 و با فیلم مهم خاطرات کشیش روستا، سینمای ضد قصه و شیوه ی خاص خودش(سینماتوگرافی) را به جهان می شناساند. بعد از این فیلم، برسون تا سال 1962 سه فیلم دیگر را نیز خلق می کند که به مجموعه ی زندان او مشهور می شوند. ( یک محکوم به مرگ گریخت1956 ، جیب بر 1959 و محاکمه ی ژاندارک 1962) البته روبر برسون تا سال 1983 به فیلمسازی اش ادامه می دهد که همگی آثارش در پی دست یابی به سینماتوگرافی بودند....
شیوه ای که آکرمن در فیلمهایش(حداقل در فیلمهایی که به خاطر ساختن آنها نامی دست وپا کرده است!)  به کار می گیرد شاید یک مرحله از سبک برسون و ازو باشد. روزمرگی(تاکید بیش از حد بر روزمرگی) که از اساسی ترین کارکردهای سینمای آکرمن است، به خودی خود در آثار برسون هیچ معنایی نمی یابد. آکرمن بیش از آنکه شبیه برسون یا ازو باشد، به سهراب شهید ثالث خودمان نزدیکتر است. . البته بسیار حساب شده تر و سازمان یافته تر!
سینماتوگرافی برسون جدای از آنچه که آکرمن در پی آن بود، می باشد. اصولا برسون نه موافقتی با سینما حقیقت داشت و نه با رئالیستها و نئورئالیستها! او به هیچ وجه دنباله روی فیلمسازان ماقبل از خود نبوده و به همین دلیل نیز حائز اهمیت می باشد. ضمن اینکه دست آوردهای برسون برای فیلمسازی، با هیچ سینماگر دیگری قابل مقایسه نمی باشد. او همواره در پی دست یابی به جوهره ی فیلم بود و تا آخرین فیلمش(پول1983) دست از آن بر نداشت. (برسون در هیچ ژانر سینمایی نمی گند و تنها شاید بتوان او را در کنار ازو و اصلانی، فیلم سازی معنوی دانست؛ که البته با سینمای دینی و سینمای مذهبی نیز نباید اشتباه گرفته شود.) ضمنن نویسنده در قسمت دیگری از کتاب (ص148) عنوان می کند که آکرمن با دیدن فیلمهای ژان لوک گدار به سینما روی می آورد! بد نیست بدانید که ژان لوک گدار خود را متاثر از برسون می داند و حتی فیلمهایی را برای ادای دین به این فیلم ساز بزرگ فرانسوی ساخته است، که به فیلمهای برسونی(ی) گدار معروف شده اند....
خود ژان لوک گدار جمله ی مشهوری دارد که : ((برسون یعنی سینمای فرانسه؛ همچنان که داستایوسکی یعنی ادبیات روسیه و موتزارت موسیقی آلمان!))
حال چگونه آکرمن که گدار را پیشرو تر از خود می داند و استاد، ( گداری که روبر برسون را همه ی سینمای فرانسه می خواند!) توانسته برسون را دنباله روی خود بکند؟
لازم به توضیح است که در طی بحثی که با این نویسنده و فیلمساز و داور و.... داشتم ایشان در ابتدا عنوان نمودند که در این قسمت از کتاب بر اساس نوشته های بوردول عمل کرده اند و با اطمینان به اینکه که بوردول استاد است، حرف مرا نپذیرفتد!! لیکن با بیشتر باز شدن این مبحث، سرانجام به اشتباه خود معترف شدند. (البته در آخر و پس از گفت و گویی طولانی که دقایق زیادی را در برگرفت، اظهار داشتند که شاید اشتباه چاپی بوده باشد!!)
جالب تر از همه این بود که نویسنده محترم هنوز فیلمی از آکرمن را ندیده بودند! و دوستی که آرشیو کاملی از این فیلمساز در اختیار داشته، قسمتی را به ایشان هدیه نمود....
شما خود نیز در جای قضاوت بنشینید و آنچه آمد را نیز بررسی کنید. آیا چنین کسانی می توانند در گزینش آثار  فیلمسازان فیلم کوتاه، عدالت را رعایت بکنند؟ اگر کسی به کنجی میزوگوچی ارادت داشته باشد و بخواهد فیلمی به سبک این فیلمساز بزرگ بسازد، چه قدر می تواند امیدوار باشد که  فیلمش مورد فهم  داوران قرار خواهد گرفت؟
تکلیف آن جوانی که در پی دست یابی به سینماتوگرافی روبر برسون بوده، چیست؟ احتمالا به جرم عدم بازیگری صحیح در فیلمش یا توجه بیش از حدش به جزییات و اشیاء، نباید در فستیوال آقایان حضور داشته باشد.(و شاید که او را نیز، آماتور و ساده پندارند!!!!!)
پس دانستن نامها چندان مهم نیست؛ این که صرفا بگوییم آکرمن یا برسون، کافی نیست. فهم نامهاست که مهم است؛ اینکه اساسا برسون کیست و اندیشه اش چیست و موافقتش در کجاست و مخالفتش نیز؛ پیش از او سینما چگونه بوده و بعد از او چگونه ادامه یافته، و اصلا برسون در این میانه چه تغییری را در سینما موجب شده است؟ اینها باید مورد بررسی قرار گیرند و نه اینکه حرفی به میان آورده و برای بالا بردن عیار کتاب خود، صرفا به آوردن نام بزرگان اکتفا بکنیم؛ که من این را بزرگترین خیانت به تاریخ یک هنر می دانم و بس!  
دوستان فیلمساز! با این اوضاع و احوال و به خصوص در شرایط کنونی که حتی داورانی کار نابلدتر از داوری که ذکرش رفت، به قضاوت فیلمهای شما می نشینند، اگر فیلمتان به مذاق جشنواره ها خوش نیامد، خود را سرزنش نکنید و  هیچگاه به یاس نروید و فیلمهای بعدیتان را با جان و دل خلق کنید و به روزها و دهه های آتی بیاندیشید. دیری نخواهد بود که حقانیت همه تان ثابت خواهد شد....

                                                                                             محمد رضا رکن الدینی    
                                                                                          منبع: نشریه صبا ۱ و ۸ آذر ۸۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد